ادر دوستم فوت شده بود داشت گریه میکرد نمی دونستم چجوری بهش دلداری بدم
گفتم: خدارو شکر کن سکته قلبی کرد اگه سکته مغزی میکرد فلج میشد
من تازه نامزد کرده بودم وقتی رفته بودم خونه نامزدم موقع خداحافظی شاهین همسرم پایین راهر پله منتظرم بود داشتم خداحافظی میکردم یه هو به برادر همسرم که اسمش افشین بود گفتم "خداحافظ اقا شاهین" که دیدم همه زدن زیر خنده و همسرم پایین داره منو چپ چپ نگاه میکنه اب شدم از خجالت
![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif)
چند سال پیش با مامانم رفته بودیم بیرون قدم بزنیم...یهو از پشت یه پسر به صدای بلند برگشت گفت:چطوری ی ی شفق؟؟؟؟منو میبینی؟؟حالا مامانم چپ چپ نگام میکنه!برگشتم دیدم با دوستش بود. اسم دوستش "َشفق"بود!!!!!خب آخه پدر من!مادر من!چرا اسم پسر میذارین رو آدم!که بچه دچار دوگانگی بشه:دی:))
هفته پیش رفتم با دوستم دانشگه توکلاس من و دوستم بودیم من سرجای استاد نشسته بودم کنارمم دوستم بودداشتیم کلیپ آرش رو میدیدیم ومیخندیدیم یک دفعه یک دختر 24 ساله اومدتو گفت بچه ها کسی نیومدن گفتم نه گفت شما دارید چه میکنید گفتم داریم کلیپ میبینیم توهم بیا ببین همون لحظه یک ازبچه هااومدبه دختره گفت سلام استاد وای چه فاجعه ای بود![Ag](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/ag.gif) ![Ce](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/ce.gif)
با چند تا از بچه ها رفته بودیم لباس بگیریم من تو جو حرف زدن بودم رفتیم تو یکی از مغازها،خیلی شلوغ بود دم درش هم چند تا مانکن بود که تن یکیشون تی-شرت بود من وقتی حرف میزنم دستامو خیلی تکون میدم،وقتی رفتیم تو مغازه،همینجوری که داشتم حرف میزدم،دستم خورد به دست مانکنه و دستش دراومد :)) ... حالا دست این بنده خدا آویزون شده بین زمین و هوا مونده،ما داریم هر هر میخندیم خدا رو شکر مغازه انقدر شلوغ بود که مغازه دار ندید ما رومن و دوستامم کلی سعی کردیم دستشو جا بندازیم ولی نشد آخر سر دستشو همینجوری تو لباسش ول کردیم اومدیم :))
مغازه سوپر مارکت رفیقم وایساده بودم که ناگهان یه خانمی اومد پرسید:شرمنده اقا هل دارید منم بی درنگ جواب دادم شرمنده خانم بستنی کیم تموم کردیم خانومه تا پنج دقیقه مونده بود تو مغازه داشت می خندید منم از خجالت پشت جنس ها قایم شده بودم اصلا برا خودمم سوال بود اخه هل چه ربطی به بستنی کیم داره که من اینجور جواب دادم.![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif)
رفتم خونه خالم ،دختر خالم میگه: چای یا قهوه؟من:ممنون میشم قهوه باشه، -کاپچینو یا اسپرسو؟ من: کاپچینو ، - با شیر یا بی شیر؟، من: با شیر،-کم شکر یا شیرین؟من:شیرین ، -خامه هم اضاف کنم؟ من:مرسی اره،بعد ژست گرفته رفته آشپزخونه با یه لیوان آب برگشته میگه حالا آب بخور تا مامانم چای بذاره،میگم پس قهوه چی شد ؟میگه دِ نـَـه دِ ما اصلا قهوه نمیخوریم فقط سلیقه ات رو خواستم بدونم![Ai](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/ai.gif)
بعد از مدتی رفتم یه سری به دستشوی بزنم. من یه عادتی دارم وقتی بیرون خونه میرم توالت پاچه شلوارم رو میكنم توی جورابم البته بیشتر بدرد پاركها میخوره نه هتلی كه توالتش از پذیرایی هم تمیز تره خلاصه كارم تموم شد و اومدم بیرون تو سالن یه مانوری بدم دیدم همه من رو نگاه میكنن خفن، كلی داشتم با خودم حال میكردم كه یكی از گارسن ها گفت: آقا شلو...ارت تو جورابته!!!!! حساب كن كت و شلوار بپوشی و اصلاً یه وضعی از خجالت رفتم تو توالت تا موقع شام بیرون نیومدم ...![Ag](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/ag.gif)
بار اول که رفته بودم مالزی,با عجله سوار تاکسی شدم, منم به خیال تاکسی های ایران از سمت راست سوار شدم.بعد احساس کردم روی پای کسی نشستم,نگو راننده صندلی رو خوابونده و داره چرت میزنه![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif) ![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif) ![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif) ![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif)
.بچه که بودم،بابام دوتا ماهی قرمز خرید برای نوروز...یکی برا من،یکی برا داداشم....ماهی داداشم مرد...ماهی من چند روز بعد از عید مریض شد و ما به هر دری میزدیم که این یکی نمیره که یهویی به ذهن من رسید که:بهش آب میوه بدیم تا قوی شه....قرار شده آب پرتقال بهش بدیم،نصف لیوان آب پرتقال گرفتیمو ریختیم توی تنگ ماهیه.....به دو ثانیه نشد که اومد روی آب و مرد![Bv](http://forum.mobilestan.net/images/smilies/Animated/bv.gif)
امروز ماشین آشنامون رو گرفتم برم جایی چیزی بخرم، وقتی برگشتم هر چی قفل ماشین رو میزدم کار نمیکرد، کلید انداختم دیدم نمیره!!! با خودم گفتم ای داد بد بخت شدم!!! همینطور که با کلید ور میرفتم دیدم در ماشین باز شد، از خوشحالی پریدم توش تا به خودم اومدم دیدم خدایا داخل ماشین چرا فرق کرده!!! :دی اومدم پایین دیدم 3 متر پایینتر یک ماشین زانتیای سفید، کپی ماشین ما پارک شده بود که صاحب ماشینی که من توش نشستم هم داره با قفل ماشین من ور میره!!! (یارو میگه من هر چی قفل ماشین رو میزنم صدای بازو بسته شدنش میاد ولی باز نمیشه
دبیرستان که می رفتیم.. من خیلی شر و شیطون بودم.. زنگ تفریح هم کارمون رقص بود!!! یه بار داشتم رو میز با اعتماد به نفس به طرز مسخره ای می رقصیدم و بچه ها می خندیدن که یهو ناظم سر رسید.. گفت : امانی؟؟ اون بالا چی کار می کنی؟؟ منم با اعتماد به نفس گفتم : کی خانم؟؟؟ من؟
نظرات شما عزیزان:
ava ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت12:45---4 مرداد 1393
سلام وبت حرف نداره من که حسابی خندیدم ب منم سر بزن منتظرم
دخی بی اعصاب ♥♥ ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت13:31---30 تير 1393
سلام ابجی
وبت خیلی خوشمله
مطالبشم حرف نداره
موفق باشی
|