دیروز سرکار مشغول بودیم که مهندس اومد یه سری بزنه،بعد بنده خدا اومد یه حرفی بزنه نگیم لاله،میخواست بپرسه سه تا رو تموم کردین دوتا دیگه مودنه، گفت : بنده خدا فهمید چی گفته زود از محل متواری شد.
شیرین خواهرم استاد دانشگاهه،سوال میان ترم طرح کرده واسه دانشجوهاش رفته خوابیده. برادرزا ده ی 7 ساله م که اون شب باهاش دعواش شده بود رفته زیر برگه ی سوالا نوشته"شیرین خوله ". خواهر منم که گیج،رفته برگه رو داده به مسئول امتحانات،اونم که از خواهر من گیج تر،سوالا رو تکثیر کرده داده دست شونصد تا دانشجو،دیگه خودتون تصور کنید جلسه ی امتحانو.. ..
تو پارک بودیم.میخواستیم بریم سینما چهار بعدی. دختر خالم رفت به مامانش گفت 5000 تومان پول بده.مامانش گفت کجا میخای بری؟ دختر خالم گفت:میخوایم بریم چهار نما بعدی.
هههه رفتم به مامانم بگم این فیلما چیه تو روح ادم تاثیر میذاره اعصاب ادمو خورد میکنه
گفتم این فیلما چیه تو روح ادم اعصاب میذاره قیافه مامانم 
به دختر داییم زنگ زدم میگم تو اینترنتی خیلی شیک و قشنگ میگه نه خونه ام 
یه سوتی دست اول همین امروز تو تاکسی رفتم بگم اقا خیلی ممنون پیاده میشم بلند گفتم اقا خیلی پیاده میشم
ازبالای پله ها میخواستم موبایل خواهرمو که پایین پله وایساده بود بندازم براش به جای اینکه بگم میندازم بگیر گفتم بنداز میگیرم بعد بهم خندید رفتم درستش کنم گفتم خوب میگیرم بنداز دیگه یه وضعی بود ..
ابجیم قراربود بیاد دنبالم دوستم پرسید همون خواهرت که ماشین داره میاددنبالت ؟گفتم کودومو میگی همه ماشینای من خواهر دارن
مهمون داشتیم سر سفره از مامانم پرسید این ترشی رو چطور درست کردی اینقدر خوشمزه شده. مامانم هم کلی براش توضیح داد. یک 10 دقیقه بعد بابام که تازه از راه رسیده بود اومد سر سفره. مهمونمون دوباره گفت عجب ترشی خوشمزه ای که بابام گفت آره اون فقط این مغازه سر کوچه ما ازینا داره. خودم انتخابش کردم. من و مامانم :|

چن وقت پیش بود مامانم نبود بعد یهو اومد خونه و همینجور بی پروا در اتاقمو باز کرد منم سریع لپ تاپو جمع کردم تا خواستم کتابو بردارم دیدم مامانم داره میگه نچ نچ نچ داری درس میخونی دیگه؟ بعد یهو زدیم زیر خنده خدایی بدجور سوتی دادما
یه بار سرکلاس بودم تو مدرسه از معلم اجازه گرفتم برم بیرون فکرم مشغول بود بعد به جا اینکه درو باز کنم برم در زدم یعنی کلاس منفجر شدا منم پخش شدم رو زمین بیشتر از همه میخندم

سرم تو گوشی بود تو خیابون رفتم پیش یه خانومی به خیالم خالمه میگم خوب چی شد دکتر چی گفت مکث لالی مگه میگم چی گفت نگا کردم دیدم یکی دیگس دیگه اب شدم
دختر خالم رفته هویچ بگیره دختر خالم : اقا قد 500 تومن هویچ لطفا فروشنده :بفرمایید خانوم دختر خالم : چقدر میشه؟ فروشنده: 
اولین باره رفتم بنزین بزنم بابا قبلا گفت که 12 تا تو کارته بزن تا اخر جای 12 تا 1.2 زدم پول 12 تارم دادم دیدم یارو بهم نگا کردو خندید گفتم مرتیکه بی ادب بازم نفهمیدماااااااا فک کن وقتی تا میدون رفتم و ماشین خاموش شد بازم نفهمیدم اما وقتی بابا اومد و از خنده ریسه رفت تو خیابون اونوقت دیگه فهمیدم 
مامانم گیر داده یه اهنگی هست بگرد ببین می تونی دانلودش کنی ؟ می گم اسمشو بگو ؟ میگه نه اسم خودشو می دونم نه خوانندشو ولی اولش یه ریتمی داره مثل " دیدینگ دیدینگ دینگ " ....
الان من لامصــب چی باید سرچ کنم 
دیشب خواب میدیدم تو دوران سربازیم یهو از خواب پریدم ساعتو نگاه کردم دیدم پنجه صبحه دو دستی زدم تو سرم داد زدم باز خواب موندم سریع پا شدم دنبال لباسام میگشتم برم پادگان,از صدای من مادرم بیدار شده میگه چته بچه چی کار میکنی ؟؟؟ گفتم لباسام کو خواب موندم باز بدبخت شدم مادرم با یه نگاه عجیب گفت چه لباسی ؟؟ گفتم لباس سربازی دیگه مادرم سرشو تکون داد گفت دیوونه شدی؟؟؟ گفتم نه مادر من این چه حرفیه !!! گفت سه سال پیش سربازی میرفتی پسرم
اولین باری که برام خواستگار اومد خیلی کم سن و سال بودم ،قرار بودخواستگارا ساعت 10 شب بیان ،حالا خانواده ی داماد یک خانواده فوق العاده کلاسیک وخیلی ام افاده ای ،ساعت 10:30 شدو اینا هنوز نیومده بودن مامانم آب برنج گذاشته بود روی گازو پر نمک کرده بود منم چایی برا خانواده ی خودم ریختم و نشستیم خوردیم ،که زنگ در به صدا در اومد ،خواستگارا اومدن ،آب سماورم تموم شده بود ،مامانم گیر داده بود ستایش چایی بیار منم چایی ریختم و به جای آب جوش از آب نمکای برنج ریختم توش اما نمی دونستم که اون نمکیه،حالا اونا هم چایی رو خوردن و کم نیاوردن
چند سالِ پیش بابای یکی از دوستان در مواجهه با یه فرد خارجی تو یه منطقه توریستی، میخواست ازش بپرسه که اهل کجاست!!! خیلی با اعتماد بنفس چهرۀ سوالی به خودش میگیره و از توریسیته میپرسه: ??????Made in
این سوتی یکی از دوستامه میگم براتون ... بچه های کلاس با هم رفته بودن رستوران افشین پیروانی , بعد این دوست ما (بهارک) نمیدونسته ... یهو افشین پیروانی رو میبینه تو چشاش مستقیم نگاه میکنه با ذوق و صدای بلند میگه : ااااااااااااااااااا ِ مهدوی کیا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! قیافه افشین : :|:|:| قیافه بقیه : =)))
من و مامانم تو هواپیما نشسته بودیم نكته/از پروازمونم یكی دوساعتی گذشته بود و هنوز به مقصد نرسیده بودیم من و مامانم كنار پنجره بودیم و اون آقا صندلی سوم من میخواستم بلند شم از بالای سرم كیفمو بردارم به آقاهه نگاه كردم گفتم ببخشید!؟ نیم خیز هم بودم....یهو آقاهه هول شد گفت: پیاده میشید؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه از خنده میخواستم بیهوش شم
ترم 2دانشگاه تو سالن امتحانات داشتیم امتحان فیزیک پزشکی میدادیم.یهو برق رفت سالن هم پنجره نداشت.کلا سالنو تاریکی مطلق برداشت.منم که یکی از سوالارو بلد نبودم به نفر جلوییم گفتم سوال فلان چی میشه این هی میگفت من نمیفهمیدم.گفتم ولش کن بذار از پسر بغلیم بپرسم.هیچ جارو هم نمیدیدم.گفتم فراز این سواله چی میشه.جواب نداد.گفتم فراااازز این سواله چی میشه.بازم سکوت.چند بار صدا کردم دیدم جواب نمیده.گفتم فراز مردی؟؟؟؟گفت نه زندم فقط استاد بالای سرمه نمیتونم جواب بدم :)))))
چند وقت پیش داشتم تو خیابون با مامان یکی از دوستام حرف میزدم خیلی هم میخاستم قشنگ حرف بزنم که از من خوشش بیاد اونم ماشین داشت بعد گفت سلام برسون منم فکر کردم میگه برسونمت گفتم نه مرسی بیچاره همین جوری مونده بود.
نظرات شما عزیزان:
atefeh 
ساعت12:27---9 تير 1393
Loading… ████▒▒ 10%
Loading… ████▒▒ 20%
Loading… ████▒▒ 30%
Loading… ████▒▒ 40%
Loading… ████▒▒ 50%
Loading… ████▒▒ 60%
Loading… ████▒▒ 70%
Loading… ████▒▒ 80%
Loading… ████▒▒ 90%
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
UPДм
mohammadjavad 
ساعت23:05---8 تير 1393
|