یه روز مي بوسمت ! فوقش خدا منو مي بره جهنم ! فوقش مي شم ابليس ! آنوقت تو هم به خاطر اين كه يك « ابليس » تو را بوسيده ، جهنمي مي شي ! جهنم كه اومدي ، من اونجا پيدات مي كنم و دور از چشم خدا هر روز مي بوسمت ! واي خدا چه بهشتي ميشه جهنم
قلب سرزمين عجيبيست ، زيرا هم زادگاه عشق است هم آرامگاه عشق !
عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید.
میدونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟
لبخندیه که بی اراده روی لبهای یه دوست نقش می بنده
وقتی می فهمه که . . .
به یادشی !
آرام بگیر دلم … تنگ نشو برایش … مگر نشنیدی جمله ی آخرش را ! “چیزی بینمان نبوده” . . . ازکسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس وهرگز قلبت را در اختیار آنها نگذار آنها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه میکنند! . . . ته قصه ما تلخه دوست دارم ولی میری آخه این رفتن اجباره ازم چشماتو میگیری با این که از همه دنیا بدونت دیگه سیرم من دلم میخواد دم رفتن بخندی تا نمیرم من . . . . . . خودم را یادم نمیآید که از من کمی”تو” باقی مانده و دیگر هیچ . . . . . . سردش بود ، دلم را برایش سوزاندم ! گرمش که شد با خاکسترش نوشت “خداحافظ”
قفس یعنی دهان من وقتی زبانم روی اسم تو قفل می شود . . . . . . هزار تابلوی مونالیزا به روی لب و هزاران موزه هنر درون چشمت داری . . . اینروزها فکرم از خانه اش فرار کرده است یک خیابانی به تمام معنا شده است همان خیابانی که با هم قدم می زدیم. . . . باختم تادلخوشت کنم بدان که برگ برنده ات سادگیم نبود…دلم بود . . . تمام نیمکت های این پارک ۲نفره اند بی خیال به درخت تکیه میدهم . . . . . . درد داره یکی میشه همه ی زندگیت ! ولی … هیچ جای زندگیت حضور نداره … . . . با تو ام رفیق! اگر نمی توانی به قلب من برگردی پس مرا از قلب ات برگردان . . .
دل من همی داد گفتی گواهی که باشد مرا روزی از تو جدایی
جدایی گمان برده بودم و لیکن نه چندان که یکسو نهی آشنایی
طول این فاصله ها دستم هست من جدا و تو جدا دستم هست
عاشقم باش ولی دورادور دو قدم فاصله را دستم هست
چه کنم چرخ فلک کرده مرا از توجدا
به کدام شاخه نشینم که دهد بوی تورا
منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم
منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم
دگر در قلب تو جایی ندارم برای آمدن پایی ندارم
نظرات شما عزیزان:
رضا 
ساعت1:30---2 خرداد 1393
سقوط از طبقه ي سوم همانقدر درد آور است كه سقوط از طبقه ی صدم! اگر قرار است سقوط كنم، بگذار از جايي بلند باشد. نه پَست"
سـعــ یــב 
ساعت13:08---1 خرداد 1393
|