قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............ و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور)
می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟ دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است . دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه . فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟ میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره . پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده . می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟ دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم
هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم... خسته شدم بس که تنها ایستادم
باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
به خاطر روی زیبای تو بود که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود که دست هیچ کس را در هم نفشردم به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم به خاطر دل پاک تو بود که پاکی باران را درک نکردم به خاطر عشق بی ریای تو بود که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست و به خاطر خود تو بود فقط به خاطر تو
عمر من تا دشت پرستاره اندیشه های گرم تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های گریز پای تا دشت یادها هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها پرواز کن پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
همیشه به درد دل این و آن گوش میدهم
ولی هیچکس به دردهای دل من توجهی ندارد
همیشه سنگ صبور دیگران بودم
اما هیچکس سنگ صبور من نشد
همیشه دیگران را میخنداندم
ولی هیچکس از گریه های پنهانی من خبر ندارد
هرگز نخواستم بگذارم کسی گریه کند
ولی هیچکس حتی از من نپرسید چرا گریه میکنم
همیشه دیگران را به زندگی امیدوار کرده ام
همیشه گل امید را به این و آن هدیه داده ام
اما کسی نفهمید که من خود به زندگی امیدی ندارم
هرگز نگذاشتم که دوستانم کنار من احساس تنهایی کنند
اما هیچکس ندانست که من چقدر تنهایم
ســــراغ از مـــــن نمـــی گيــری گل نــازم نمــــی شناســــی صدای کهنـــه ی ســــازم نمـــی دونــی مگــــه اينجــــا دلــم تنگـــه ؟ نمــی دونــی مگـــــه با غصـــــه دمسازم ؟ هــــــوای گريـــــه داره ايــن دل ســــــردم چشـــام گريــون صـدام لرزون تويــی دردم شبـــــا تــو کوچـــه ی پـر ماتــم و تاريــک بــــه دنبــــال چراغ خونـــــه مــــــی گردم بــرات گفتـــم حديـــث برگ خشــک و بــاد لالايــــــی قصــــــه ی پروانــــه و شـمشـاد ســــــراغ از من نمــی گيـــری نگيــر امـــا فراموشــــــم نکــــــن پروانـــــه ی زيبــــــا ســــــرود بی وفايـــی رو چـــرا خونــدی ؟ مگــــه لالايی هامــــو بــرده ای از يـــــاد ؟ نـذار يادت بره پروانــه ی زيبـای مـن روزی شــــده قلبـــــــی اسيـــــر خونـــه ی غــم ها
منتظر لحظه ای هستم كه دستانت را بگيرم
در چشمانت خيره شوم
دوستت دارم را بر لبانم جاری كنم
منتظر لحظه ای هستم كه در كنارت بنشينم
سر رو شونه هايت بگذارم….از عشق تو…..
از داشتن تو…اشك شوق ريزم
منتظر لحظه ی مقدس كه تو را در آغوش بگيرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقديم كنم
وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه كنم
آری من تو را دوست دارم
و عاشقانه تو را می ستايم
زندگی یعنی همین امروز همین حالا
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
زندگی یعنی نگاه تو
کوک کردن قلبم با صدای تو
دل دادن به آهنگ دل پاکت
سرور و عشق در فضایی ساکت
زندگی یعنی همین دم
که از دلتنگم
می دانی
از این حسم عشق را می خوانی
زندگی یعنی داشتن قلب پرستو
در این وادی پست و ناهنجار تو در تو
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
آسمان پر باران چشم هایم
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رز سیاه و آدرس blakroz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.